امروز برای من مثل اول دبستان میمونه.روزی که وارد 1دنیای دیگه شدم.امروزم مثل همون روز شوق و ذوقم اندازه نداره.درست مثل همون روز استرس دارم.استرس اون روزم به خاطر جدا شدن از مامانم بود و استرس امروزم به خاطر خونه ساختن تو 1دنیای دیگست.می ترسم تو این خونهء مجازی فقط خودم باشم و خودم.کسی نیاد بهم سر بزنه.
ولی در هر صورت بازم خوشحالم,چون تو این خون میشه از هر چیزی صحبت کرد بدون اینکه کسی به دل بگیره.
عمرا بذارم خودت باشی و خودت! دم به دیقه سر زده و نسر زده میام پیشت آسایش واست نمیذارم
خوشحالم میکنی عزیزم.صاحب این خونه عاشق مهمونه.اون هم مهمونی به این خوبی.پس زود زود بیا پیشم,خوشحالم میکنی.
امکان نداره فقط خودت باشى که
یواش یواش سرت شلوغ میشه
بابت لینک هم ممنون عزیزم
قابل شمارو نداشت خواهر شوهر جان.و ممنونم ازت که اومدی.
خوب کردى که اومدى :*
مرسی فاطمه جان
چه تشبیه قشنگی! روز اول دبستان! من همه پستاتو خوندم و خیلی هم خوشم اومد. من که مرتب بت سر می زنم دختر گندمگون.