سرم خیلی درد میکنه.کاشکی اون لحظه نمی دیدمش.
صبح وقتی من و همسری از خواب بیدار شدیم دلم خیلی شور می زد.وقتی به همسری گفتم, با 1لبخندو اینکه قربون دلت برم که همیشه شور میزنه,قضیه رو فیصله داد.
درست نیم ساعت بعد دیدم قناری قشنگم گوشهء قفسش کز کرده.هر چی با همسری سعی کردیم که از جاش تکون بخوره یا حداقل دون بخوره فایده ای نداشت که نداشت.ظرف آبشو گذاشتیم کنارش.سرشو کرد تو آبو چند قطره خوردو جلوی چشمای نگران من, شروع کرد به جون دادن.انگار فقط منتظر همین چند قطره آب بود,که برای همیشه از پیش من بره.
درست 3هفته ئ پیش قناری ماده کف قفس افتاده بودو مرده بود و امروز همسرش نتونست دوریشو تحمل کنه و رفت.اینقدر که امروز اعصابم به هم ریخت 3هفته ئ پیش ناراحت نشدم.شاید به خاطر این بود که جون دادنشو ندیدم.
چقدر سخته که 1موجود زنده جلوی چشمات از دست بره و تو هیچ کاری از دستت بر نیاد.اون لحظه نتونستم جلوی خودمو بگیرم.ناخدا گاه اشکم سرازیر شد.شاید فکر کنین به خاطر 1قناری این همه ناراحتی عجیبه.ولی برای من اون فقط 1قناری نبود.حکم 1همدمو داشت برام.همدمی که از صبح تا شب که همسری نبود ,برام آواز می خوندو منو از تنهایی در میاورد.حکم اینکه میدونستم غیر از من 1موجود زندهء دیگه هم تو خونه هست که داره نفس می کشه.حکم 1همدم آوازه خوان .همدمی که وقتی شیر آبو باز میکردم یا وقتی آهنگ گوش می دادم شروع می کرد به آواز خوندن و اینطوری حس میکردم که تو این خونه تنها نیستم.
همدمی که از روزی که ازدواج کردم و پامو توی این خونه گذاشتم باهام بود تا به امروز.جای خالیش روی دیوار خیلی توی ذوق می زنه.همسری می گه اگر بخوای یکی دیگه برات می خرم ولی دیگه دلم نمی خواد این اتفاق 1بار دیگه توی خونم تکرار بشه.
و این بود دلیل دلشورهء امروز من...
سلام
میدونی قناری باید جفت باشه برای همین این یکی دق کرده.
من خیلی سال پیش یه گربه داشتم. خیلی کوچیک بود. گربه ی همسایه کشتش. توی حیاط داشت بازی میکرد.
تا یک هفته تب کردم. بعد از اون دیگه عهد کردم هیچ وقت حیوون نگیرم چون خیلی احساسی هستم
واقعا درکت میکنم عزیزم.دقیقا منم با خودم عهد کردم که دیگه هیچ وقت هیچ حیوونیو نیارم تو خونم.
آخییییییییی
شنیدم قناری مثل مرغ عشقه
باید جفت باشن
راستی شنیدم اومد نیمد داره
شما هم شنیدی؟
من هم شنیدم اومد نیومد داره, هم شنیدم که اگر تو ی خونه ای باشه ,چشم و نظر بد به پرنده میخوره.البته جون من به چشم اعتفاد ندارم فکر کنم نظر اول بیشتر به حقیقت نزدیک باشه.
چقدر صحنه غصه داری...
بله عزیزم.خیلی غم انگیز بود.
سلام عزیزم.ادرس وبمو تغییر دادم http://zendegiemanebanoo.blogfa.com/
سلام عزیزم.ممنون .حتما میام پیشت.
سلام عزیزم چطوری؟
رو به راهی؟
سلام عزیزم.ممنون .مرسی که به یادم بودی .شما خوبی؟همه چی آرومه؟
وایییییییییییییی . دردم اومد......
برای همن چیزهاست که نمیتونم هیچ حیوونی نگه دارم.....
آپم
نوشتنم بهانه است
پیامم بهانه است
برای
یافتن حوایکه در پی آدم است
دختر گندمگون ما کجاست؟
خیلی وقته نیستی عزیزم
لطفت رو روی وبلاگم میبینم اما اینجا چرا نیستی ؟
هستم عزیزم.به زودی میام.از لطفت ممنونم.مرسی که به یادم بودی.
الهى بمیرم
ما هم تحمل نداریم واسه همین تا یه کم پرنده هامون جون میگرفت ولش میکردیم تا نبینیم مردنش رو.
حتى یا کریمم داشتیم
از 6تا فنج ,به 150تا رسید!!!وقتى یکیشون میمرد مامانم سعى میکرد ما نفهمیم
خدا نکنه عزیزم.دیدن جون دادنشون خیلی دردناکه.
سلام عزیزم.مجبور شدم ادرسمو تغییر بدم.[قلب]
دوست نازنینم سلام
خیلی وقته که ازت خبری نیست.
خواستم حالی ازت بپرسم
همیشه شاد باشی
عزیزم واقعا خوشحالم که دوستی به خوبیه تو دارم که اینقدر به فکرمه.1مقدار سرم شلوغه.انشالله زود زود میام.
ای بابا .. این پرنده ها گاهی حتی بیشتر از آدما عشق و محبت حالیشونه .. کاش براش یه همسر میبردین تا اقلا نمیره
ای کاش واقعا.تنهاحسی که برام به یادگاری گذاشتن اینه که دیگه دلم نمیاد پرنده بیارم توی خونه.هر بار حرفش میشه به شدت مخالفت میکنم.